۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۹

نوروز من از طلعت چون ماه تو عید است
نوروز بدین طلعت فیروز که دیدست؟

پیش آر قدح ساقی و بردار سر خم
بگشای در عیش که دست تو کلید است

در صید گه عشق به فتراک ببندتد
هر صید که در خون دل خود نطپیدست

باشد که تو خود رحم کنی ور نه جهانی
سودای تو پختند و بجایی نرسیدست

چون غنچه دلم فاش کند روز قیامت
زان جامه که پوشیده ز دست تو دریدست

فرهاد که جان داد به تلخی پی شیرین
یک ذره ازین چاشنی ما نچشیده است

تنها نکشد داغ ملامت دل اهلی
کس نیست که از عشق تو داغی نکشیده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.