۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۲

هر که عاشق شد چو شمع آزاده از دل مردگی است
زندگی دلگرمی عشق است و مرگ افسردگی است

من بآزارت خوشم چون مرهم دیدار هست
خوشدل از یک دیدنم گر صد هزار آزردگی است

گر ز پیری سبزه پژمرده ام عیبم مکن
آخر کار گل سیراب هم پژمردگی است

داغ دل در پرده دارد غنچه زان رسوا نشد
مستی و رسوایی ما چون گل از بی پردگی است

گر شهید عشق شد اهلی نگویی مرده است
در حقیقت زندگی این است و نامش مردگی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.