۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۶

وادی مجنون و شان، عالم آزادی است
از همه غم رسته است هر که درین وادی است

مرد ره عشق را از غم و شادی چه فکر
مرد نیی گر ترا فکر غم و شادی است

بامی همچون چراغ ظلمت غم باک نیست
گم نشود هر کرا پیر مغان هادی است

نسبت موی ترا باد بسنبل چو کرد
هیچ پریشان مشو کاین سخن بادی است

گو بنشین و مبر سعی ره کعبه هیچ
هر که ز کم همتی در غم بی زادی است

اهلی، اگر چشم یار خانه مردم کند
وای بر آن خانه یی کش دل آبادی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.