۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۹

قد طوبی و لب کوثر و خود حور بهشت است
یارب ملک است آدمی این چه بهشت است

جز برق محبت نبود آتش موسی
گر از سر طورست و گر از کنج کنشت است

آن لعل روان بخش بود یا خط نوخیز
یا چشمه آبی که روان از لب کشت است

پیش رخ خوبش که ملک را نمکی نیست
از حسن پری هیچ مگویید که زشت است

خشت سرخم بس بودم بالش راحت
بالین چکنم من که سرم لایق خشت است

این نیز هم از طینت پاک است که اهلی
آمیخته با مهر تو ای حور سرشت است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.