۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۸

هرچند غمی همچو غم بی درمی نیست
آنرا که بود گنج غمت هیچ غمی نیست

مردم ز خمار غم و جامم ندهد یار
در نرگس او شیوه صاحب کرمی نست

با حکم ازل مانع عاشق نتوان شد
ای خواجه برو حاجت ای بوالحکمی نیست

آن کز ستم خط تو دیدیم مگر باد
در گوش تو گوید که حکایت قلمی نیست

صورتگر چین صورت زیبا چه نماید
دل بردن عشاق بزیبا صنمی نیست

گر جام جم آیینه صفت عیب نما گشت
هر آیینه یی را صفت جام جمی نیست

بازی نخوری اهلی از ایام که هرگز
در دور فلک شیوه صاحب قدمی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.