هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رنج دوری از معشوق و گذر کند شب‌های بی‌وصال می‌گوید. او از بی‌خودی و ملال ناشی از این دوری سخن می‌گوید و آرزوی دیدار معشوق را دارد تا شاید عمری دوباره به او بخشیده شود. شاعر از نصیحت‌های دیگران بی‌زار است و چشمه‌ی زلال عشق را ترک نمی‌کند. همچنین، او از غفلت و خواب بخت می‌نالد که شب وصال به پایان رسید و روز هجران آغاز شد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاطفی عمیق و غم‌انگیز است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۲۶۴

شبی که بی تو برین پیر خسته حال گذشت
شبی گذشت که گویی هزار سال گذشت

مگر بیایی و عمری نوم دهی از وصل
که عمر من همه دور از تو در ملال گذشت

خبر نداشتم از بیخودی که چون رفتی
تو خود بگوی که بر جان من چه حال گذشت

نصیحتم مکن ای همنفس که تشنه لبم
نمی توانم از آن چشمه زلال گذشت

ز بخت خفته چه در خواب غفلتی اهلی
که روز هجر رسید و شب وصال گذشت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.