هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر عاشقانه، عشق و شیفتگی خود را به معشوق بیان میکند و از زیبایی و جذابیت او سخن میگوید. او حاضر است جان خود را فدای نگاه معشوق کند و از قدرت و تأثیرگذاری معشوق در زندگی خود میگوید. همچنین، شاعر به ناتوانی خود در برابر جمال معشوق اشاره میکند و از بیتوجهی معشوق شکایت دارد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعارههای پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات نیاز به درک ادبیات کلاسیک دارند که معمولاً با افزایش سن و تجربه به دست میآید.
شمارهٔ ۲۷۴
بهلاک خود نپوشم نظر از رخ چو ماهت
که هزار جان شیرین بفدای یک نگاهت
اگرم کشی چه حاجت بهزار تیر مژگان
که بس است یک اشارت ز دو نرگس سیاهت
چو تو پادشاه حسنی غم دادخواه می پرس
که به پرسشی شود خوش دل ریش دادخواهت
ولی از غرور خوبی بگدا کجا کنی رحم
که نگه نمی فتد هم به هزار پادشاهت
چو مگس به خوان وصلم بحساب اگر نیاری
بسم این که در شمارم بسیاهی سپاهت
سر خون خلق داری منه از دلم برون پای
که ز تیر آه مردم دل من بود پناهت
بحیات جاودانی نرسی چو خضر اهلی
مگر آنکه درد جامی برسد ز دست شاهت
که هزار جان شیرین بفدای یک نگاهت
اگرم کشی چه حاجت بهزار تیر مژگان
که بس است یک اشارت ز دو نرگس سیاهت
چو تو پادشاه حسنی غم دادخواه می پرس
که به پرسشی شود خوش دل ریش دادخواهت
ولی از غرور خوبی بگدا کجا کنی رحم
که نگه نمی فتد هم به هزار پادشاهت
چو مگس به خوان وصلم بحساب اگر نیاری
بسم این که در شمارم بسیاهی سپاهت
سر خون خلق داری منه از دلم برون پای
که ز تیر آه مردم دل من بود پناهت
بحیات جاودانی نرسی چو خضر اهلی
مگر آنکه درد جامی برسد ز دست شاهت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.