هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از درد و رنج انسان در برابر بیداد و ناعدالتی سخن میگوید. شاعر از آه و نالههای جانسوز، دوری از شادی، و اسارت در نیازها مینالد. همچنین، به زیبایی و آزادی اشاره میکند و از عشق و محبت به عنوان نیرویی رهاییبخش یاد مینماید.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، اشاره به رنج و بیداد نیازمند درک و تجربهای است که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
شمارهٔ ۲۷۵
همچو چنگ افغان من بی زخم بیدادی نخاست
تا رگ جان از تو نخراشید فریادی نخاست
پیش من باداست آهی کاین حریفان میکشند
ناله جانسوز هرگز از دل شادی نخاست
مادر ایام چندانک آدمی میپرورد
از کنار آدمی هرگز پریزادی نخاست
از نیاز ما اسیران همچو سرو آزاده اند
چون تو در گلزار خوبی سرو آزادی نخاست
خود گرفتم در چمن شمشاد خیزد همچو تو
چون رخ خوب تو هرگز گل ز شمشادی نخاست
نام جان بخشت که برد؟ ای خسرو شیرین دهن
کز پس هر سنگ در کوی تو فرهادی نخاست
بر درت اهلی نشست و خاست، از مردم برید
بی قدت یک لحظه گر بنشست بی بادی نخاست
تا رگ جان از تو نخراشید فریادی نخاست
پیش من باداست آهی کاین حریفان میکشند
ناله جانسوز هرگز از دل شادی نخاست
مادر ایام چندانک آدمی میپرورد
از کنار آدمی هرگز پریزادی نخاست
از نیاز ما اسیران همچو سرو آزاده اند
چون تو در گلزار خوبی سرو آزادی نخاست
خود گرفتم در چمن شمشاد خیزد همچو تو
چون رخ خوب تو هرگز گل ز شمشادی نخاست
نام جان بخشت که برد؟ ای خسرو شیرین دهن
کز پس هر سنگ در کوی تو فرهادی نخاست
بر درت اهلی نشست و خاست، از مردم برید
بی قدت یک لحظه گر بنشست بی بادی نخاست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.