۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۴

چشم همه را بر گل روی تو نگاه است
انصاف بده دیده مارا چه گناه است

طوبی چکنم من که خرابم ز قد تو
سرو تو مگر کمتر از آن شاخ گیاه است

مگذر ز وداع من بیمار که امروز
دل عزم سفر دارد و جان بر سر راه است

آن خال ز نخدان که دل من به چه افکند
گر چاه دلم کند خود اندر ته چاه است

گیرم که بر افالک زند خیمه رقیبت
موقوف بیک شعله از این آتش و آه است

گر خضر بسر چشمه حیوان رسدش دست
مارا می کوثر بکف از دولت شاه است

اهلی که غلام تو بود زان خودش دان
گر نامه سفیدست و گر نامه سیاه است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.