هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، غم و اندوه ناشی از تغییرات زمانه و یادآوری خاطرات گذشته را بیان می‌کند. شاعر از نوآمدن بهار و گل‌ها سخن می‌گوید، اما این تازگی در او غمی دیرینه را زنده می‌کند. او از جان‌سوزی عشق، رنج‌های دل و خاطرات تلخ و شیرین گذشته می‌گوید. همچنین، اشاره‌ای به مهر و محبت و گنجینه‌های پنهان در دل دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با اشارات به رنج و اندوه، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به‌کاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۲۸۵

گل نو آمد و ما را غم دیرینه گرفت
مرغ جان را نفس اندر قفس سینه گرفت

آن حریفی که شبش بودمی از خون دلم
بازش امروز هوای می دوشینه گرفت

چند جان همه را آن مه نو خط سوزد
آخرش دود دل خلق در آیینه گرفت

گنج سر دهنش تا نبرد راه کسی
مهر خط لب لعلش در گنجینه گرفت

دی مرا بود گذر بر سر کوی دگری
ره بمن دوش سک کویش ازان کینه گرفت

بسکه بر خرقه پشمین بودم داغ شراب
در دلم آتش ازین خرقه پشمینه گرفت

تازه گلزار جهان بر دل اهلی تنگ است
مرغ روحش ره آن گلشن دیرینه گرفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.