۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۶

صبر تلخ است و دوای من خونین جگر است
داروی درد من از درد جگر سوزتر است

چون ننالم که رقیبش بجفا می کشدم
وین که او آگه ازین نیست جفای دگرست

منم آن دلشده پروانه که جا بر سر شمع
بی خبر سوخته ام تا دگران را خبرست

هر کجا غمزده شوخی است بلای دل ماست
تیر باران بلا در ره اهل نظرست

ناصحا من نکنم ترک بتان قصه مخوان
گفتگویی که بجایی نرسد درد سر است

اهلی از بهر خدا پرده زنار بکش
که تفاوت زتو تا بر همنان اینقدرست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.