۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۷

پیش سرمستان عشقت گلشن و گلخن یکیست
دار منصور و درخت وادی ایمن یکیست

حسن او در دل زجام دیده صد عکس افکند
در درون خانه صد خورشید و در روزن یکیست

خوبرویان همچو پروین اند و او ماه تمام
خوشه چین بسیار می بینم ولی خرمن یکیست

در گلستان جهان جز وی نمی بینم گلی
گر سراسر گل شود عالم بچشم من یکیست

دیده یعقوب روشن گشت و دشمن کور شد
در محل فرق است ورنه بوی پیراهن یکیست

جنگ و بحث خانقه بهم دشمن کند
ای خوشا میخانه کانجا دوست با دشمن یکیست

گر نظر بر غیر دارم غیر او مقصود نیست
دیده در صورت دو شد اهلی ولی دیدن یکیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.