هوش مصنوعی: بلند اختری به نام بختیار، فردی ثروتمند و قدرتمند بود که در محله فقرا زندگی می‌کرد. او به فقرا کمک می‌کرد و ثروتش را مانند گندم به وفور تقسیم می‌کرد. اما وقتی فقرا ثروتمندان مغرور را می‌دیدند، دلشان بیشتر می‌سوخت. زنی با شوهرش درگیر شد و او را سرزنش کرد که چرا مانند دیگران ثروتمند نیست. بختیار در پاسخ گفت که قدرت دست او نیست و اختیاری در سرنوشت خود ندارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند فقر، ثروت و سرنوشت نیاز به تجربه و درک بیشتری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

حکایت مرد درویش و همسایهٔ توانگر

بلند اختری نام او بختیار
قوی دستگه بود و سرمایه‌دار

به کوی گدایان درش خانه بود
زرش همچو گندم به پیمانه بود

چو درویش بیند توانگر بناز
دلش بیش سوزد به داغ نیاز

زنی جنگ پیوست با شوی خویش
شبانگه چو رفتش تهیدست، پیش

که کس چون تو بدبخت، درویش نیست
چو زنبور سرخت جز این نیش نیست

بیاموز مردی ز همسایگان
که آخر نیم قحبهٔ رایگان

کسان را زر و سیم و ملک است و رخت
چرا همچو ایشان نه ای نیکبخت؟

برآورد صافی دل صوف پوش
چو طبل از تهیگاه خالی خروش

که من دست قدرت ندارم به هیچ
به سرپنجه دست قضا بر مپیچ

نکردند در دست من اختیار
که من خویشتن را کنم بختیار
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
گوهر بعدی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.