هوش مصنوعی:
این شعر از رنجهای ناشی از ناسپاسی و بیوفایی حریفان و دوستان میگوید. شاعر از درد فراق و تفرقهای که در جهان افتاده سخن میگوید و آتش درونی خود را توصیف میکند که مانند شمع، وجودش را میسوزاند. او همچنین هشدار میدهد که به بازیهای روزگار اعتماد نکنیم، زیرا کسی نتوانسته است بر تقدیر غلبه کند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی موجود در شعر، مانند ناسپاسی، فراق، و تقدیر، برای درک و ارتباط برقرار کردن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است.
شمارهٔ ۳۱۳
کسی که حق حریفان مهربان نشناخت
سزاست گر جگرش جور ناکسان خون ساخت
دریغ نیست مرا جان اگر چه دیر نماند
دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت
رمید مرغ دل ما از آن چمن آن روز
که سنگ تفرقه ایام در جهان انداخت
چه آتشی است که در جان من فراق افکند
که همچو شمع مرا مغز استخوان بگداخت
به نقش بازی ایام دل منه اهلی
که برد نردمراد از فلک؟ که باز نباخت
سزاست گر جگرش جور ناکسان خون ساخت
دریغ نیست مرا جان اگر چه دیر نماند
دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت
رمید مرغ دل ما از آن چمن آن روز
که سنگ تفرقه ایام در جهان انداخت
چه آتشی است که در جان من فراق افکند
که همچو شمع مرا مغز استخوان بگداخت
به نقش بازی ایام دل منه اهلی
که برد نردمراد از فلک؟ که باز نباخت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.