۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۷

لعل جانبخشش که آرام دل شیدا ازوست
راحت جان است ما را بلکه جان ما ازوست

از گلستان جهان هرگز مبادا کم چو سرو
آن گل جنت که حسن گلشن دنیا ازوست

من ز رنگ آمیزی مشاطه او سوختم
کاین دورنگی بامنش آن نوگل زیبا ازوست

چشم مست او که بینی گوشه گیر از هر طرف
در جهان هرجا که گردد فتنه یی پیدا ازوست

زاهد از غوغای ما مشکن سبومی را چه جرم
گر توانی منع او کن کاین همه غوغا ازوست

لیلی و شیرین خریداران آن یوسف رخ اند
در سر مجنون و شان هم مایه سودا ازوست

وصف آن گل گوی اهلی کز نسیم روح بخش
عندلیب گلشن روحانیان گویا ازوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.