۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۰

ساقیا بی لب لعلت می ناب اینهمه نیست
گرنه ذوق تو بود شوق شراب اینهمه نیست

گنج مستی طلبی عالم هستی بگذار
زانکه این عالم پرشور خراب اینهمه نیست

جز دل خسته که با جور و ستم خوی گرفت
هیچ کسرا ستم و جور تو تاب اینهمه نیست

غرض از دود دلم بوی محبت باشد
ورنه مستان ترا میل کباب اینهمه نیست

اهلی سوخته خون گریه اگر کرد چه عیب
چکند در جگر سوخته آب اینهمه نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.