۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۰

آن شمع گلرخان که رخش لاله زار ماست
طوفان آتشی است که در روزگار ماست

تا خوشه چین خرمن صاحبدلان شدیم
تخم محبت همه در کشت و کار ماست

زین آتش نهفته که در خاک میبریم
تا حشر لاله یی که دمد داغدار ماست

در دام عشق ما ز سر شوق میرویم
کانکس که صید ما کند اول شکار ماست

ما تشنه لب به مسجد و ساقی بمیکده
بر کف شراب کوثر و در انتظار ماست

اهلی بمال چهره زردی که زر شوی
زان کیمیای عشق که خاک مزار ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.