۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۲

کشته تیرت که ازوی استخوانها مانده است
گرچه خود رفت از میان اما نشانها مانده است

حسرت درد تو با من ماند و جان و دل نماند
شکر ایزد گرچه آنها رفت اینها مانده است

گر پرد بر خاک ما مرغ هوا گردد کباب
بسکه در خاکستر ما سوز جانها مانده است

تا ابد عشق من و حسن تو ماند در میان
زانکه در هر گوشه از ما داستانها مانده است

گر نماند از بار محنت اهلی مجنون صفت
باری از عشق تو نامش بر زبانها مانده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.