هوش مصنوعی:
این شعر از حافظ، بیانگر احساس تنهایی و غم ناشی از دوری از معشوق است. شاعر از ابر میخواهد تا رحم کند و در راهش اشکهایش را ببیند. او با وجود درویشی، به دنبال وصال معشوق است و درد عشق را با شکرگذاری میپذیرد. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد تا دل قاضی و شحنه را از راه بردارد و هر که را میخواهد بکشد، چرا که دیگر غمی نیست. شعر با تأکید بر قدم نهادن بر سر جان برای رسیدن به مقصود پایان مییابد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار است. همچنین، برخی از مضامین مانند درد و رنج عشق و درخواست برای کشتن دیگران ممکن است برای کودکان و نوجوانان زیر 16 سال نامناسب باشد.
شمارهٔ ۳۴۰
عیسی دم ما همدم اگر نیست غمی نیست
ما را غم آن کشت که با ماش دمی نیست
ای ابر کرم مرحمتی کن که درین راه
جز اشک من تشنه جگر هیچ نمی نیست
گر وصل تو جویم بگدایی مکنم عیب
درویشم و در ملک تو صاحب کرمی نیست
با درد تو صد شکر بود صاحب دردش
بی درد کند شکر که او را المی نیست
برخیز و دل شحنه و قاضی ببر از راه
وانگاه بکش هرکه تو خواهی که غمی نیست
اهلی، ره مقصود که در چشم تو دورست
پا بر سر جان نه که بغیر از قدمی نیست
ما را غم آن کشت که با ماش دمی نیست
ای ابر کرم مرحمتی کن که درین راه
جز اشک من تشنه جگر هیچ نمی نیست
گر وصل تو جویم بگدایی مکنم عیب
درویشم و در ملک تو صاحب کرمی نیست
با درد تو صد شکر بود صاحب دردش
بی درد کند شکر که او را المی نیست
برخیز و دل شحنه و قاضی ببر از راه
وانگاه بکش هرکه تو خواهی که غمی نیست
اهلی، ره مقصود که در چشم تو دورست
پا بر سر جان نه که بغیر از قدمی نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.