۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۵

تن عاشق همای لامکان است
تو پنداری ک مشتی استخوان است

از آن هر موی ما ماری است بر تن
که با هر موی ما گنجی نهان است

بهار عمر دریاب از صبوحی
که تا خورشید سربرزد خزان است

در آتش گر بود پروانه با شمع
بر او آتش بهشت جاودان است

بصورت از ملک بگذشت اهلی
بمعنی خود سگ این آستان است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.