۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۶

بحق شام وصال و بعهد روز نخست
که روز و شب دل من در هوای صحبت تست

فدای ناز تو ایسرو نازنینان اند
که خوش تر از تو درین باغ سروناز نرست

نه رحم داد سپهر و نه رحمتی هرگز
ترا ز سخت دلی و مرا ز طالع سست

چه لطف بود که ساقی بخاکساران کرد
که صد غبار غم از دل به نیم جرعه بشست

اگرچه زخم درون به شود بمرهم عشق
خوشا کسی که دل کس نخست هم ز نخست

دل از شکسته خود برمکن که راست دل است
بحق شاه که اهلی شکسته ایست درست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.