هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از فراق یار سوخته و تمام عقل و دین دنیایی را در برابر عشق بی‌ارزش می‌داند. شاعر از سوختن در فراق می‌گوید و این که تمام سخنان دیگر در برابر عشق بی‌معنا هستند. او به داستان یعقوب و یوسف اشاره می‌کند و بینایی را در بستن چشم می‌داند. همچنین، از ناتوانی در رسیدن به کعبه‌ی مراد می‌گوید و این که شرط راه، توانایی است. در نهایت، از تنهایی و سوز سینه می‌نالد و چراغ این تنهایی را سوزش عشق می‌داند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج و فراق ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۳۴۸

مرا ز عشق نه عقل و نه دین دنیایی است
چه زندگی است که من دارم این چه رسوایی است

حدیث شوق همین بس که سوختم بی تو
سخن یکی است دگرها عبارت آرایی است

جدا ز یوسف خود تا شدم یقینم شد
که چشم بستن یعقوب عین بینایی است

چو سوختم مبر ای باد خاکم از در دوست
که دشمنم نکند سرزنش که هر جایی است

ز ناتوانی از آن کعبه مرادم دور
خوش است کعبه ولی شرط ره توانایی است

چو طبع یار ز ذکر فرشته می رنجد
چه جای دردسر عاشقان شیدایی است

مزن بر آتش ما آّ امشب ا گریه
که سوز سینه اهلی چراغ تنهایی است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.