هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از جدایی سخن می‌گوید. شاعر از معشوقی یاد می‌کند که زمانی با او انس داشته، اما اکنون از او دور شده است. او از درد عشق، تلخی زندگی، و فتنه‌های دنیا شکایت می‌کند و احساس می‌کند که دلش زخم خورده و رمیده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و وجود مضامینی مانند رنج، جدایی، و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، این شعر نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد تا بتواند با احساسات پیچیده‌ی آن ارتباط برقرار کند.

شمارهٔ ۳۵۰

آن سرو ناز کز چمن جان دمیده است
شاخ گلی بصورت او کس ندیده است

آن نوغزال با من مجنون انیس بود
اکنون چه دیده است که از من رمیده است

با کس نگفته ام غم عشقش مگر صبا
بوی محبت از نفس من شنده است

تلخ است در مذاق دلش آب زندگی
لب تشنه یی که زهر جدایی چشیده است

آسوده دل فریب کمان ابرویان خورد
ما زخم خورده ایم و دل ما رمیده است

طوفان فتنه فلک آبیست زیر کاه
ایمن مشو که بحر فلک آرمیده است

اهلی ز دامنش نکشد خار فتنه دست
هرچند دامن از همه عالم کشیده است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.