۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۸

گرچه ز گلهای می دامن ما شستنی است
شستن دامن ز می غایت تر از دامنی است

به که نگردد رقیب دوست که این دیو ره
دشمنی اش دوستی دوستی اش دشمنی است

سوختگان را مبین خوار که آن شاه حسن
شب همه شب تا سحر همنفس گلخنی است

خیز و به میخانه کش رخت که در خانقه
در سر پیران ره وسوسه رهزنی است

اهلی اگر عاشقی فاش مکن سر عشق
قصه معراج دل نکته ناگفتنی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.