هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام، رنج و بیماری، و ناامیدی سخن می‌گوید. شاعر از یار بی‌وفا، درد فراق، و تأثیرات عاطفی این رابطه بر خود می‌نالد. همچنین، اشاراتی به مرگ، غم، و مستی به عنوان راهی برای فرار از رنج‌های عاشقانه دارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عمیق عاطفی مانند عشق نافرجام، رنج، و اشاره به مرگ است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، برخی استعاره‌ها و مفاهیم ادبی آن نیاز به درک بالاتری از ادبیات دارد.

شمارهٔ ۳۶۹

بی بخت و یارم مرا از مرگ چشم یاری است
این بخت خواب آلوده را خواب اجل بیداری است

خورشید بیمار تو شد رنگش گواهی میدهد
افتان و خیزان بر زمین از غایت بیماری است

دوری نباشد گر ز من پهلو تهی سازد سگت
کز پهلوی من وز و شب بیچاره در خونخواری است

چشمت خدنگ غمزه را از چپ نمود و راست زد
باما هنوز آن عشوه گر در شیوه عیاری است

بس لاله رخ کز داغ تو همچون گل رعنا شده
تن زرد و بیمار از غمت رویش ز خون گلناری است

مستم کن از لب کانچنین صبح قیامت شد مرا
دانی که در صبحی چنین مستی به از هشیاری است

آن نوغزال مست را از زاری عاشق چه غم
کان آهوی مشکین نفس اهلی سگ بازاری است
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.