هوش مصنوعی: این متن عرفانی درباره عشق الهی و رنج‌های عاشقی است. شاعر از غم عشق سخن می‌گوید و اینکه در این راه، هم مرگ و هم زندگی دردناک است. او به دنبال صاحبدلی می‌گردد که تنها پیر می‌فروش را شایسته این مقام می‌داند. همچنین به معجزه مسیح اشاره می‌کند و در نهایت، عدم (نیستی) را منزلگاه سلامت و آرامش می‌خواند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های پیچیده مانند 'عدم' و 'غرامت' نیاز به درک و بلوغ فکری دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد قابل درک است.

شمارهٔ ۳۷۰

در عشق تو تا در غم خویشی ملامت است
از خود چه بگذری همه خیر و سلامت است

مست از شراب عشق بتان شو که جام می
یک مستی و هزار خمار ندامت است

در عاشقی بلاست چه مرگ و چه زندگی
مردن ملامت است و نمردن غرامت است

صاحبدلی که شاد کند خاطری کجاست
جز پیر می فروش که محض کرامت است

صد کشته زنده کردی و کس را خبر نشد
یک مرده زنده کرد مسیح و قیامت است

برما چگونه اهل سلامت گذر کنند
زینسان که کرد با همه خار ملامت است

اهلی بیا که گوشه نشین عدم شویم
کان منزل سلامت و جای اقامت است
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.