۲۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۳

گر یار مرا میل من خسته بسی نیست
من دانم و او محرم این راز کسی نیست

گر بوالهوسان را هوس شربت وصل است
مارا بجز از چاشنی غم هوسی نیست

من بنده آن شوخ که از تندی و تلخی
بر شکرش آلایش چشم مگسی نیست

جور و ستم یار کشم تا نفسی هست
چون طاقت نادیدن یرام نفسی نیست

آن مرغ که از صحبت گلزار خروشد
گو شکر کن آخر که چومن در قفسی نیست

گر پیش و پسی در ره عمرست زمردن
در راه شهیدان وفا پیش و پسی نیست

آنرا که بود عهد و وفا با همه اهلی
جز پیر خرابات درین راه کسی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.