هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از عشق و دلدادگی خود سخن میگوید. او از درد فراق و بیقراری خود مینالد و بیان میکند که جز معشوق، هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد. شاعر از نشانههای عشق خود مانند گریههای شبانه و خاکساری در راه معشوق یاد میکند و تأکید میکند که حتی بهشت و حورالعین نیز در برابر عشق معشوق برایش ارزشی ندارند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی عاطفی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۳۷۵
اگر ز کین کشی ام غم ز خشم و کینم نیست
زرشک غیر مسوزم که تاب اینم نیست
یکی به کفر خوش است و یکی به دین شادست
من از خیال تو پروای کفر و دینم نیست
نشان پای سگان تو گلستان من است
بغیر ازین زدو عالم گلی زمینم نیست
کدام شب که نه دست دعاست بر فلکم
کدام روز که بر خاک ره جبینم نیست
بغیر ناله چو مجنون نماند همنفسم
بجز سگان درت هیچ همنشینم نیست
ز طوف کوی تو پروای جنتم نبود
ز دیدن تو نظر سوی حور عینم نیست
نظر به گنج زر از گریه کی کنم اهلی
کدام گنج که در کنج آستینم نیست
آیینه است دوست گرت رشک غیر ازوست
در غیر او مبین که نبیند بغیر دوست
ای شهسوار حسن تو چو گان ز زلف ساز
کافتاده در ره از سرما صد هزار گوست
در قبضه مراد تو باشد اگر مرا
یک مشت استخوان چو کمان است زیر پوست
گاهی نگه کنی بمن ای آروزی جان
لیکن نه آن نگه که مرا از تو آرزوست
مژگان خون چکان من است این بگرد چشم
یا سرخ بید هر طرفی بر کنار جوست
اهلی غزال مشک فشانی است کلک تو
کز نافه های او همه آفاق مشکبوست
زرشک غیر مسوزم که تاب اینم نیست
یکی به کفر خوش است و یکی به دین شادست
من از خیال تو پروای کفر و دینم نیست
نشان پای سگان تو گلستان من است
بغیر ازین زدو عالم گلی زمینم نیست
کدام شب که نه دست دعاست بر فلکم
کدام روز که بر خاک ره جبینم نیست
بغیر ناله چو مجنون نماند همنفسم
بجز سگان درت هیچ همنشینم نیست
ز طوف کوی تو پروای جنتم نبود
ز دیدن تو نظر سوی حور عینم نیست
نظر به گنج زر از گریه کی کنم اهلی
کدام گنج که در کنج آستینم نیست
آیینه است دوست گرت رشک غیر ازوست
در غیر او مبین که نبیند بغیر دوست
ای شهسوار حسن تو چو گان ز زلف ساز
کافتاده در ره از سرما صد هزار گوست
در قبضه مراد تو باشد اگر مرا
یک مشت استخوان چو کمان است زیر پوست
گاهی نگه کنی بمن ای آروزی جان
لیکن نه آن نگه که مرا از تو آرزوست
مژگان خون چکان من است این بگرد چشم
یا سرخ بید هر طرفی بر کنار جوست
اهلی غزال مشک فشانی است کلک تو
کز نافه های او همه آفاق مشکبوست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.