۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۶

خواب مرگم باد اگر دور از تو خوابم آرزوست
خون خورم بی چشم مستت گر شرابم آرزوست

دل کبابم روز و شب در آرزوی آنکه تو
مست چون ازمی شوی گویی کبابم آرزوست

سر بفتراک تو باید بستنم ای شهریار
من که گاهی بوسه بر ران رکابم آروزست

گنج قارون از خدا خواهم که پاشم در رهت
این بود چیزی کزین دریر خرابم آرزوست

من چه سگ باشم که در کوی توام راهی بود
همنشینی با سگان هم از چه بابم آرزوست

خورد و خوابم بیخودی از خون دل خوردن بس است
کافرم گر بی تو دیگر خورد و خوابم آرزوست

اهلی لب تشنه را آب حیات از لب بده
خاک باد آتش شوقم گر آبم آرزوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.