هوش مصنوعی:
این متن به موضوعات اخلاقی و فلسفی مانند قناعت، کنترل نفس، اهمیت خرد و هنر، و دوری از حرص و طمع میپردازد. شاعر تأکید میکند که قناعت باعث توانگری میشود و حرص و آز انسان را به نابودی میکشاند. همچنین، به اهمیت خرد و هنر در زندگی اشاره میکند و از پرورش تن بدون توجه به خرد و هنر انتقاد میکند. متن همچنین به موضوعات دینی و معنوی مانند دوری از دنیا و توجه به آخرت اشاره دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند کنترل نفس و دوری از حرص ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد و نیاز به تفسیر و توضیح بیشتر دارد.
سر آغاز
خدا را ندانست و طاعت نکرد
که بر بخت و روزی قناعت نکرد
قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را
سکونی بدست آور ای بی ثبات
که بر سنگ گردان نروید نبات
مپرور تن ار مرد رای و هشی
که او را چو میپروری میکشی
خردمند مردم هنر پرورند
که تن پروران از هنر لاغرند
کی سیرت آدمی گوش کرد
که اول سگ نفس خاموش کرد
خور و خواب تنها طریق ددست
بر این بودن آیین نابخردست
خنک نیکبختی که در گوشهای
به دست آرد از معرفت توشهای
بر آنان که شد سر حق آشکار
نکردند باطل بر او اختیار
ولیکن چو ظلمت نداند ز نور
چه دیدار دیوش چه رخسار حور
تو خود را ازان در چه انداختی
که چه را ز ره باز نشناختی
بر اوج فلک چون پرد جره باز
که در شهپرش بستهای سنگ آز؟
گرش دامن از چنگ شهوت رها
کنی، رفت تا سدرةالمنتهی
به کم خوردن از عادت خویش خورد
توان خویشتن را ملک خوی کرد
کجا سیر وحشی رسد در ملک
نشاید پرید از ثری بر فلک
نخست آدمی سیرتی پیشه کن
پس آنگه ملک خویی اندیشه کن
تو بر کرهٔ توسنی بر کمر
نگر تا نپیچد ز حکم تو سر
که گر پالهنگ از کفت در گسیخت
تن خویشتن کشت و خون تو ریخت
به اندازه خور زاد اگر مردمی
چنین پر شکم، آدمی یا خمی؟
درون جای قوت است و ذکر و نفس
تو پنداری از بهر نان است و بس
کجا ذکر گنجد در انبان آز؟
به سختی نفس میکند پا دراز
ندارند تن پروران آگهی
که پر معده باشد ز حکمت تهی
دو چشم و شکم پر نگردد به هیچ
تهی بهتر این رودهٔ پیچ پیچ
چو دوزخ که سیرش کنند از وقید
دگر بانگ دارد که هل من مزید؟
همی میردت عیسی از لاغری
تو در بند آنی که خر پروی
به دین، ای فرومایه، دنیا مخر
تو خر را به انجیل عیسی مخر
مگر مینبینی که دد را و دام
نینداخت جز حرص خوردن به دام؟
پلنگی که گردن کشد بر وحوش
به دام افتد از بهر خوردن چو موش
چو موش آن که نان و پنیرش خوری
به دامش درافتی و تیرش خوری
که بر بخت و روزی قناعت نکرد
قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را
سکونی بدست آور ای بی ثبات
که بر سنگ گردان نروید نبات
مپرور تن ار مرد رای و هشی
که او را چو میپروری میکشی
خردمند مردم هنر پرورند
که تن پروران از هنر لاغرند
کی سیرت آدمی گوش کرد
که اول سگ نفس خاموش کرد
خور و خواب تنها طریق ددست
بر این بودن آیین نابخردست
خنک نیکبختی که در گوشهای
به دست آرد از معرفت توشهای
بر آنان که شد سر حق آشکار
نکردند باطل بر او اختیار
ولیکن چو ظلمت نداند ز نور
چه دیدار دیوش چه رخسار حور
تو خود را ازان در چه انداختی
که چه را ز ره باز نشناختی
بر اوج فلک چون پرد جره باز
که در شهپرش بستهای سنگ آز؟
گرش دامن از چنگ شهوت رها
کنی، رفت تا سدرةالمنتهی
به کم خوردن از عادت خویش خورد
توان خویشتن را ملک خوی کرد
کجا سیر وحشی رسد در ملک
نشاید پرید از ثری بر فلک
نخست آدمی سیرتی پیشه کن
پس آنگه ملک خویی اندیشه کن
تو بر کرهٔ توسنی بر کمر
نگر تا نپیچد ز حکم تو سر
که گر پالهنگ از کفت در گسیخت
تن خویشتن کشت و خون تو ریخت
به اندازه خور زاد اگر مردمی
چنین پر شکم، آدمی یا خمی؟
درون جای قوت است و ذکر و نفس
تو پنداری از بهر نان است و بس
کجا ذکر گنجد در انبان آز؟
به سختی نفس میکند پا دراز
ندارند تن پروران آگهی
که پر معده باشد ز حکمت تهی
دو چشم و شکم پر نگردد به هیچ
تهی بهتر این رودهٔ پیچ پیچ
چو دوزخ که سیرش کنند از وقید
دگر بانگ دارد که هل من مزید؟
همی میردت عیسی از لاغری
تو در بند آنی که خر پروی
به دین، ای فرومایه، دنیا مخر
تو خر را به انجیل عیسی مخر
مگر مینبینی که دد را و دام
نینداخت جز حرص خوردن به دام؟
پلنگی که گردن کشد بر وحوش
به دام افتد از بهر خوردن چو موش
چو موش آن که نان و پنیرش خوری
به دامش درافتی و تیرش خوری
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.