هوش مصنوعی: شخصی از تجربه‌اش با یک سگ می‌گوید که به او لقب «سگ» داده بود و بعداً پشیمان شد. او از این تجربه درس قناعت و رضایت به اندک را می‌گیرد و تأکید می‌کند که نباید به طمع و خواهش‌های بی‌جا روی آورد. همچنین، او به اهمیت رضایت از زندگی ساده و دوری از طمع اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم اخلاقی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم عمیق نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

حکایت

مرا حاجیی شانهٔ عاج داد
که رحمت بر اخلاق حجاج باد

شنیدم که باری سگم خوانده بود
که از من به نوعی دلش مانده بود

بینداختم شانه کاین استخوان
نمی‌بایدم دیگرم سگ مخوان

مپندار چون سرکهٔ خود خورم
که جور خداوند حلوا برم

قناعت کن ای نفس بر اندکی
که سلطان و درویش بینی یکی

چرا پیش خسرو به خواهش روی
چو یک سو نهادی طمع، خسروی

وگر خود پرستی شکم طبله کن
در خانهٔ این و آن قبله کن
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سر آغاز
گوهر بعدی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.