۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۴

در خیال وصل جفا پیشه من است
فکر محال بین که در اندیشه من است

ای آنکه سنگ جور بمستان خود زنی
قصدت شکستن دل چون شیشه من است

دشمن بسوزن مژه خار از دلش کشی
این خار خار در رگ و در ریشه من است

من آن سگم که شیر فلک رشک من برد
از آن شرف که کوی تو سر بیشه من است

ترسم که قصه لب شیرین چو کوهکن
بیخ مرا کند که زبان تیشه من است

اهلی مرا زعشق جوانان گزیر نیست
من پیر بت پرستم و این پیشه من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.