۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۱

گاهم دو آهوی تو سگ خویش خوانده اند
گاهم بسنگ تفرقه از پیش رانده اند

ما دل نمی بریم که شاهان چو باز خود
کس را نرانده اند که بازش نخوانده اند

مارا چو چشم خویش حریفان بیوفا
مخمور و ناتوان بکناری نشانده اند

تا داده اند جرعه جامی ز لعل خویش
خوبان عشوه ساز به جانم رسانده اند

آنرا که داده اند بتان نوش لعل خود
از زهر چشم چاشنیی هم چشانده اند

اهلی بدرد بیدلی و بیکسی بساز
درمان طلب نکن که طبیبان نخوانده اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.