هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناامیدی و رنج‌های عاطفی خود سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که توسط نزدیکانش مورد بی‌وفایی قرار گرفته و به کناری رانده شده است. همچنین از عشق و فریب‌های عشوه‌گرانه یاد می‌کند که در نهایت به رنج او منجر شده‌اند. شاعر به درمان‌طلبی امید ندارد، چرا که معتقد است کسی برای درمان دردهایش حاضر نیست.
رده سنی: 18+ این متن دارای مضامین عمیق عاطفی و اجتماعی است که درک آن نیاز به تجربه و بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بی‌وفایی، رنج عشق و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۴۳۱

گاهم دو آهوی تو سگ خویش خوانده اند
گاهم بسنگ تفرقه از پیش رانده اند

ما دل نمی بریم که شاهان چو باز خود
کس را نرانده اند که بازش نخوانده اند

مارا چو چشم خویش حریفان بیوفا
مخمور و ناتوان بکناری نشانده اند

تا داده اند جرعه جامی ز لعل خویش
خوبان عشوه ساز به جانم رسانده اند

آنرا که داده اند بتان نوش لعل خود
از زهر چشم چاشنیی هم چشانده اند

اهلی بدرد بیدلی و بیکسی بساز
درمان طلب نکن که طبیبان نخوانده اند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.