هوش مصنوعی: این شعر از عشق و اشتیاق به معشوق و درد دوری از او سخن می‌گوید. شاعر از ناامیدی و ناکامی در عشق می‌نالد و از بی‌عدالتی و ستمی که در راه عشق متحمل شده است شکایت می‌کند. او ارزش وصال معشوق را به اندازه‌ی جان می‌داند، اما از عدم امکان این وصال رنج می‌برد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه‌ی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات و استعارات به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری برای درک نیاز دارند.

شمارهٔ ۴۳۲

نامه شوق ترا تا بکبوتر ندهند
مرغ را ره بسر کوی تو دلبر ندهند

گر بجنت سوی مستان نگری با همه چشم
زهر چشم تو بصد شربت کوثر ندهند

سرو قدان جهان نخل مرادند ولی
بجز ازسنگ ستم میوه دیگر ندهند

یارب این تازه نهالان ز کدامین چمنند
که خورند از دل ما آب و بما بر ندهند

قیمت وصل بتان گرچه بود جان اهلی
جان دهم گر بدهندم چکنم گر ندهند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.