۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۳

خوبان که نیش بر جگر ریش می زنند
نوشی نمی دهند چرا نیش می زنند

خار از دلم بزخم زبان کی برون شود؟
بیهوده سوزنی به دل ریش می زنند

در حیرتم که ماه وشان از چراغ حسن
آتش چرا بخرمن درویش می زنند

ره بر بتان بعقل که بندد؟ که این سپاه
اول بعقل مصلحت اندیش می زنند

پیش سگان او که ملک در حساب نیست
بیگانه مردمی که دم از خویش می زنند

اهلی صبور باش که مرهم پذیر نیست
زخمی که گلرخان جفا کیش می زنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.