هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و دوری از معشوق سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که همه چیز از دست رفته و تنها اندوه و حسرت باقی مانده است. با رفتن یار، شور و نشاط زندگی نیز از بین رفته و دلش تنها با آه سرد آرام می‌گیرد. شاعر به عشق شدید و بی‌پایان خود اشاره می‌کند و از تأثیر چشم و لب معشوق بر خود می‌گوید که حتی فرشتگان را نیز مست می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسی است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و شناخت ادبیات کلاسیک دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و اندوه ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۶۰

شدم هلاک و ز من جز دریغ و درد نماند
بباد رفت غبارم چنانکه گرد نماند

گذشت رقص کنان جان چو کرد از خود یار
بکوی او چه حریفان هرزه گرد نماند

کجا شد از می وصل تو سرخ رویی من
که در خمار غمم غیر روی زرد نماند

برفت گرمی بازار همدمی بر باد
چنانکه در دل من غیر آه سرد نماند

ربود در صف عشاق از آن زلیخا گوی
که در محبت یوسف ز هیچ مرد نماند

بیاد چشم و لبت مست شد چنان اهلی
که چون فرشته در او ذوق خواب و خورد نماند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.