۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۳

عرش و معراج نه در خورد من زار بود
عرش من کرسی و معراج سردار بود

سینه گر زخم تو دوزد سپر طعنه شود
رشته کاین کار کند رشته زنار بود

زین چمن هرچه نه چون لاله درو داغ دلیست
گر همه شاخ گل تازه بود خار بود

آن زمان بر تو وزد بوی گل باغ بهشت
که گل باغ جهان در نظرت خوار بود

مستی و جامه دریدن صفت انسانست
هرکه اینها نکند صورت دیوار بود

جان بخواری کشد از سینه اهلی غم عشق
همچو آن رشته که در خاک گرفتار بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.