۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۱

کی از لعل تو جان من بیک دیدن بیاساید
بیا لب بر لب من نه که جان من بیاساید

ترا کاین گلشن خوبی بود از رخ چه کم گردد
گر از نظاره مسکینی ازین گلشن بیاساید

تو در آسایش عیشی مدام از خرمن خوبی
بهل تا خوشه چینی هم ازین خرمن بیاساید

چو بخت سبزت ایشمشاد قد داد این سرافرازی
سزد کز سایه ات خلقی به پیرامن بیاساید

کنون کز عاشقی کارم همه عمرست خون خوردن
عجب گر جان من یکدم ز خون خوردن بیاساید

جهان تیره را اهلی، که خواهد بی پریرویان
مگر دیوانه یی خواهد که در گلشن بیاساید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.