۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۷

نیاز من نخرد کس، که کس فقیر مباد
بناز حسن فروشان کسی اسیر مباد

به نیم ذره نکرد اعتبارم آن خورشید
به چشم یار کسی اینچنین حقیر مباد

دو دیده بر سر دل شد چو پیر کنعانم
بلای عشق جوانان وبال پیر مباد

هلاک کرد مرا خشم و ناز آن بدخو
کسی خزاب بتان بهانه گیر مباد

علاج زخم دل خود چه میکنی اهلی
جراحت دل عاشق دوا پذیر مباد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.