۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۷

عالم از سیل فنا گرچه خطرها دارد
هرکه در عالم مستی است چه پروا دارد

غم عالم بهل ایخواجه غم خویش بخور
ز آنکه عالم چه غم از ننک و بد ما دارد

ساقی مهوش و یک شیشه می و گوشه امن
هرکه افزود بر اینها سر غوغا دارد

چون کس امروز نداند که سر آرد یا نه
ابله است آنکه چو زاهد غم فردا دارد

اهلی دلشده چونشمع بسی سوخته است
تاکنون در نظر اهل دلان جا دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.