۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۰

عجب که شمع شبی در سرای من سوزد
من آن نیم که کسی از برای من سوزد

مجال خواب چو شمعم بهیچ پهلو نیست
ز بسکه داغ تو سر تا بپای من سوزد

چنین که آتش آهم زبانه زد ترسم
که آه من دگری را بجای من سوزد

اگر فرو نخورم ناله در جگر بیم است
که همدمان مرا ناله های من سوزد

شرار سینه نه تنها بلای من اهلی است
که هرکه مینگرم در بلای من سوزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.