هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد و رنج زندگی خود میگوید و از دست دادن معشوقهاش که مانند غزال از کنارش ربوده شده است. او از بوی خوش معشوق و یادآوری خاطراتش مینالد و در نهایت، با وجود همه رنجها، از روییدن گلی از خارهای زندگی خود ابراز خوشحالی میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای ادبی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. این شعر更适合 افرادی که با ادبیات و احساسات پیچیده آشنا هستند.
شمارهٔ ۵۴۱
نه آه از جان زار من برآمد
که دود از روزگار من برآمد
ربودند از من مجنون غزالی
که عمری در کنار من برآمد
مگر باد صبا ز آن سو گذر کرد
که مشکین بوی یار من برآمد
عجب نبود که گرد از من برآمد
چنین کز جا سوار من برآمد
خوشم اهلی کزین مژگان خونریز
گلی آخر ز خار من برآمد
که دود از روزگار من برآمد
ربودند از من مجنون غزالی
که عمری در کنار من برآمد
مگر باد صبا ز آن سو گذر کرد
که مشکین بوی یار من برآمد
عجب نبود که گرد از من برآمد
چنین کز جا سوار من برآمد
خوشم اهلی کزین مژگان خونریز
گلی آخر ز خار من برآمد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.