هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر احساسات شاعر نسبت به معشوق و آرزوهای بی‌پاسخ اوست. شاعر از نگاه معشوق، انتظار برای توجه، فداکاری در راه عشق، و ناامیدی از دستیابی به مراد سخن می‌گوید. همچنین، اشاره‌ای به رازداری و اهمیت عشق در زندگی دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۵۴۳

چشم ز ناز یوسفش سوی پدر نمی فتد
ناز ببین که بر پدر چشم پسر نمی فتد

منتظرم ولی تو کی چشم به چشم من کنی
کاین دو ستاره را به هم هیچ نظر نمی فتد

چون تو ز در درآمدی باش که جان فدا کنم
زانکه به جان ازین به ام کار دگر نمی فتد

از کف ساقیی چو تو باده مستی این چنین
سنگ بود نه آدمی هرکه به سر نمی فتد

دام فسون نهاده ام در ره آرزو ولی
صید مراد را به من هیچ گذر نمی فتد

همدم اهل راز شو بند قبای ناز را
باز گشا که از میان راز به در نمی فتد

اهلی اگر برافکند خانه عمر سیل غم
چون تو به عشق زنده‌ای نام تو بر نمی فتد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.