۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۲

گر نه چاه دقنت عقل زره می فکند
جان من یوسف دل را که به چه می فکند؟

در دلم جذبه مهری عجب از خال تو بود
که به هر ره که رود سوی تو ره می فکند

بر گرفتاری پروانه دلش می سوزد
هرکه بر شمع جمال تو نگه می فکند

تن بیمار من از ضعف چنان گشت که مور
میکشد گاه بخاک ره و گه می فکند

بر در صومعه اهلی چه شود اشک فشان
تخم امید چه در خاک سیه می فکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.