۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۵

سرشک شادی وصل ارچه جان گداز آمد
خوشم که دیگرم آبی بجوی باز آمد

بکعبه هر که ز بهر سجود شد ز درت
سری بسنگ زد آخر بعجز باز آمد

اگر چه عشق نخست از مجاز میخیزد
حقیقت همه عالم درین مجاز آمد

چو با تو شمع بدعوی زبان کشد ترسم
که سر بباد دهد چون زبان دراز آمد

دل رقیب چه سوزد ز آه من چه عجب
که سنگ خاره از این شعله در گداز آمد

سر نیاز بپای تو سرو ناز نهاد
چو ناز در تو نگنجید در نیاز آمد

بسوخت اهلی و یار از درش درون نامد
کنون که نیز در آمد بخشم و ناز آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.