۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۶

مایه خوبی غم بیچارگان خوردن بود
خوبی خورشید هم از ذره پروردن بود

ایکه عاشق میشوی از خون دل خوردن منال
عشق ورزیدن بخوبان خون دل خوردن بود

عاشقی هرچند افروزد چراغ دل چو شمع
اولش سوز و گداز و آخرش مردن بود

ای خوش آن جنگی که افتد در میان دوستان
آخر از صلح و صفاشان دست در گردن بود

نیستش پروای کس آنشوخ و کس را دل نماند
وای اگر آن بیوفا در قصد دل بردن بود

یار اگر افزون ز خورشیدست ما از ذره کم
با ضعیفان خشم و بدمهری ستم کردن بود

گر چو شمعت عشق سوزد اهلی از مردن به است
سوختن دلگرمی و مردن دل افسردن بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.