۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۷

چشم مجنون هرچه بیند صورت لیلی بود
خوش بود صورت پرستی گر بدین معنی بود

من ز آب و رنگ حسن ساقی خود یافتم
آنچه فیض آب خضر و آتش موسی بود

گو بمیر افسرده دل کاین نکته با من شمع گفت
هر که از داغی نسوزد مردنش اولی بود

زان خوشم با کنج غم کز رشک غیر آسوده ام
دوزخی کاسوده باشم جنت اعلی بود

هر که با مشکین غزالان همچو مجنون خو گرفت
میرمد ز آنجا که بوی مردم دنیی بود

چاک دل نتواندم بی غمزه یی زلف تو دوخت
رشته مریم اگر با سوزن عیسی بود

در دو عالم گر نباشد مایه شادی غمت
خاطر اهلی ملول از دنیی و عقبی بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.