۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۰

بقرار یک نظر دل ز تو چون کنار گیرد
تو مگر بجان در آیی که کسی قرار گیرد

تو چنین بخون عاشق چو می شبانه نوشی
بصباح حشر ترسم که ترا خمار گیرد

بکشی به جورم آنگه بکشی به دار عبرت
بتوهر که عشق ورزد زمن اعتبار گیرد

تو بلطف آب خضری من اگر چه تشنه سوزم
نزنم نفس مبادا که دلت غبار گیرد

مژه را گشاد اهلی ندهد بگریه لیکن
چکند که سیل خون را سر ره بخار گیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.