۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۴

عمرم بآه و ناله و فریاد می رود
عمر عزیز من همه بر باد میرود

شیرین نماند و شوری خسرو که ظلم کرد
روز قیامت از دل فرهاد میرود

در هر قدم هزار گرفتار در رهند
وان سرو ناز از همه آزاد میرود

غم نیست گر به بستر مرگم ز هجر او
در این غمم که مدعی ام شاد میرود

یادم کجا کند که اسیران درد او
چندان بود که درد من از یاد میرود

با سیل گریه خانه در آن کوی چون کنم؟
کانجا هزار خانه ز بنیاد میرود

اهلی که شد بآتش آه از جهان برون
از جور دوست باعلم داد میرود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.