هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او از نگاه معشوق و شراب نازش مینالد و بیان میکند که راز دلش را به کسی نخواهد گفت، حتی با وجود درد و سوزش درون. در پایان، از طایر اقبال میخواهد که اگر بر خاک اهلی گذر کرد، بنشیند تا روح او آرام گیرد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۵۸۵
ایکرده چشمت عالمی مست از شراب ناز خود
یک جرعه یی بر ما فشان از نرگس غماز خود
هرگز چه دانی حال من کز حسن و نازت چو نبود
چونکس ندیدی در جهان هرگز نگویم راز خود
از بیم خوی نازکت شبها که افغان میکنم
از جنگ و غوغای سگان کم میکنم آواز خود
هر چند کز دود دلم هر مو زبان حال شد
گر سوزم از غیرت بکس هرگز نگویم راز خود
ای طایر اقبال اگر بر خاک اهلی بگذری
بنشین که مرغ روح او باز آید از پرواز خود
یک جرعه یی بر ما فشان از نرگس غماز خود
هرگز چه دانی حال من کز حسن و نازت چو نبود
چونکس ندیدی در جهان هرگز نگویم راز خود
از بیم خوی نازکت شبها که افغان میکنم
از جنگ و غوغای سگان کم میکنم آواز خود
هر چند کز دود دلم هر مو زبان حال شد
گر سوزم از غیرت بکس هرگز نگویم راز خود
ای طایر اقبال اگر بر خاک اهلی بگذری
بنشین که مرغ روح او باز آید از پرواز خود
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.